...لبخند خدا

وقتی ناراحتید از این که به چیزی که میخواستید نرسیدید محکم بنشینید و خوشحال باسید چون خدا در فکر چیز بهتری است

...لبخند خدا

وقتی ناراحتید از این که به چیزی که میخواستید نرسیدید محکم بنشینید و خوشحال باسید چون خدا در فکر چیز بهتری است

خودتان را بهتر بشناسید

جهنم سرگردان

شب را نوشیده ام

و بر این شاخه های شکسته می کریم

مرا تنها گذار

ای چشم تبدار سرگردان

مرا با رنج بودن تنها گذار

مگذار خواب وجودم را پرپر کند

اگه امروز صبح از خواب بلند بشید و و بالای سرتون یه قلم گذاشت

باشن و روی ان بنویسن خودتان را بنویسیدو نمی دونین چقدر

جوهر داخل این قلم هست شاید بتونین یه کلمه بنویسید یا هزاران

کتاب و دفتر را با ان پر کنید

همین احساس به شما این امیدو میده که قشنگ ترین کلمه رو

بنویسید اگرم همون اول فکر کنید جوهر اون هر لحظه تموم میشه

و  بترسید جوهرش تموم میشه اصلا نمی تونین کلمه قشنگ

باهاش بنویسید

کسی به شما چیزی دیکته نمیکند اصلا می تونین

این قلمو یه گوشه ای پرت کنید تا به مرور زمان جوهرش تموم بشه

اصلا روی کاغذ چی می نویسین از عشق مینویسین یا نفرت

از خوبی هایی که دیده اید یا از بدی ها

فقط برای دل خودتون می نویسین یا برای شاد کردن دل بقیه

هر کاری میکنین هرچه می نویسین

یادتون باشه که شما همین یک بارو فرصت

دارید تا خودتان را بنویسید

پس خودتان را خوب بنویسید

 

 

 

دشت خواب با کوه های

ابی نه شعری به

میلادی

طلوعی بود که مغربش

گریه می کرد

ستاره ها دل نداشتند

که بخوابند

سوخته حتی خاکستر دشت

ستون ستون  حرمت

احساس بی ریشگی

قدم قدم درد

بی هم خونان

بغض بغض زجر

من بودن

من از خدا خواستم

نغمه های عشق مرا به گوشت

برساند تا لبخند مرا

هرگز فراموش نکنی

و ببینی که سایه ام

به دنبالت است

تا هرگز نپنداری

تنهایی

ولی اکنون تو رفته ای

من هم خواهم رفت

فرق رفتن من با تو این است

که من شاهد رفتن تو هستم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد