ما از دیار عروسک ها می اییم از زیر سایه های درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور ! در کوچه های خاکی معصومیت از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا از لحظه هایی که بچه ها توانستند بر روی تخته، حرف سنگ را بنویسند و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند و مغز من هنوز لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده اند حرفی به من بزن من در پناه پنجره ام با افتاب رابطه دارم .